دنیا یه رنگین کمونه... هفت رنگ داره... کمونه... قشنگه... اما زودگذر... به وب ما خوش اومدید.

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 243
بازدید کل : 42291
تعداد مطالب : 46
تعداد نظرات : 71
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


ABOUT
CATS
TAGS
PAST
LINKS
POSTS
CODES
TEMP
مـــن و تــــو
me & u
سه شنبه 25 مهر 1391

سلام بچه ها.خوبید؟

من اصلا خوب نیستم.بسیار خسته ام.دارم هفته پرامتحان و سختی رو پشت سر میذارم.

یکشنبه امتحان جغرافی،دوشنبه:امتحان آرایه و منطق و تاریخ،سه شنبه:تاریخ ادبیات،چهار شنبه جامعه و عربی،پنج شنبه هم فکر کنم ادبیات!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یعنی داریم میمیریم.دیروز که هر سه زنگ امتحان داشتیم،داشتم برای یکی از بچه ها منطق توضیح میدادم.زنگ قبلش امتحان آرایه ها داشتیم.یه جایی از کتاب مردَف رو توضیح میده.تو کتاب منطق هم یه جا هست که معرَف و معرِف رو توضیح میده.من داشتم این معرف ها رو میگفتم که به دوستم گفتم حالا بگو.بدبخت قاطی کرده بود داشت میگفت مردَف و مردِف!!!!!!!!!!!!!!!بد جور درسا رو قاطی کرده بود.

امروز هم امتحان داشتیم.ولی بسیار بسیار راحت بود.چون کتاب رو خورده بودم.

خدا بقیش رو به خیر بگذرونه.

راستی بچه ها شما از حدیثه خبر ندارید؟چند وقته این دختر دایی ما پیداش نیست.اگر ازش خبری شد بگید سمیرا کارت داره.

ممنون.

samira
پنج شنبه 20 مهر 1391

سلام بر دوستان مجازی خودم.خوبین؟

من دارم میمیرم از این همه نظر!!!!!!!!!

بیخیال.بریم سر اخبار مدرسه.

دیروز ما باز هم جغرافی داشتیم.یه قسمت از درسمون مربوط به جهان اسلام بود.یکی از بچه ها داشت کنفرانس میداد که رسید به رژیم صهیونیم.دبیر ما گفت اسرائیل کشور مستقل نیست و ما و چند کشور دیگه اون رو به رسمیت نمیشناسیم. میگفت وقتی یه کاراته کار ایرانی(دقیق یادم نیست که چی کاره بود!)در المپیک 2012 مقابل کشور اسرائیل بازی نکرده،نشون داده که من تو رو به رسمیت نمیشناسم.این حرفش استارتی بود که کلاس جغرافی ما،بشه محفل سیاسی ایران.کلی بحث شد سر سیاست ایران و اسرائیل و هزار تا چیز دیگه.به خدا قسم من آخر سال به دبیره میگم.کلا کلاس درس رو با چیزای دیگه اشتباه میگیره!!!!!آخه من چی بگم به این خام؟هنوز درس رو کامل نداده،سوالات رو نگفته،واسه ما بحث سیاسی راه میندازه.ای خدااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!

امروز هم زنگ آخر زبان فارسی داشتیم.دبیرمون گفت بشینید یه متن 3-4 خطی بنویسید.من و چندتا از بچه ها نوشتیم.یکی از بچه بلند شد خوند که من اون رو شنیده بودم.به بقل دستیم هم گفتم که قبلا شنیدم.متن بسیار زیبایی هم بود.

وقتی تموم شد دبیرمون گفت که خودت نوشته بودی؟

گفت آره!

یکی از دوستانم به اسم سپیده گفت خودت نوشتی؟؟!!!!!!!

اونم گفت آره به خدا!

گفت من این رو توچندتا سایت خونده بودم،چرا قسم میخوری که خودم نوشتم؟

من این رو حس کردم که وقتی دوستم و چندتا دیگه از بچه ها گفتن خوندیم،غرورش جلوی دبیرمون خورد شد.حیلی ناراحت شد.

حالا دوست من نه سر پیازه،نه ته پیاز،میگه چرا دزدی فرهنگی میکنی؟

بعد از کلاس هم بهش گفتم آخه به تو چه ربطی داشت؟

گفت سمیرا اگه تو یه شعری بنویسی،بعد یکی بیاد بگه من نوشتم،تو ناراحت نمیشی؟

گفتم حالا اگه من یه شعری نوشتم تو هم خوندی و گفتی شعر مال منه،فاطمه(یکی از دوستامون)بیاد بگه سپیده برا چی این شعر رو برداشتی،چرا این کار رو کردی،نمیگی به تو چه؟

من هم نمیخوام از همکلاسیم طرفداری کنم.چون میدونم اونم نباید قسم میخورد.در واقع هردو مقصر بودند.

حالا سپیده خانم واقعا اگه توبیای شعر من رو برداری و فاطمه بگه که چرا برداشتی،تو نمیگی که آخه به تو چه ربطی داره؟جوابش رو بگو.

اتفاق دیگه ای هم نیفتاد.

به قول دبیر عربیمون:

وسلام

samira
چهار شنبه 19 مهر 1391

هی هی هی

هی زندگی

می دونستم دنیا بی مرامه

ولی فکرشم نمی کردم

که تا این حد

ایشاا... هیچکدومتون درد بی وفایی رو

از طرف دختمل عمتون متحمل نشید

که بد دردیه

به قول یکی از دوستان

اصن یه وضی

hadiseh
یک شنبه 16 مهر 1391

سلام بر دوستان گلم.خوبید شما؟

امروز روز نسبتا خوبی بود.

زنگ اول جغرافی داشتیم،ولی مثل اینکه دبیرمون این زنگ رو با دینی اشتباه گرفت.

بحث درسمون سر پوشش هر ملت نشان دهنده ی یه چیزی هست و این چیزا.میگفت مردم فیلیپین و مالزی،بیشتر مسلمانانشون از رنگ های روشن استفاده میکنند.یا مثلا ایرنی ها مشکی استفاده میکنند.(منظور همون چادر است)

این بحث رو اینقدر گفت و گفت که شبهات حجاب رو سر کلاس برطرف میکرد!!!

بحث بدی نبود،اتفاقا حرف های کاملا منطقی میزد که من باهاش موافق بودم.ولی هرچیزی یه جایی داره.این خانم هم با زنگ دینی اشتباه گرفته بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

همه ی بچه ها هم کلافه شده بودن!

زنگ دوم عربی داشتیم که اتفاق خاصی پیش نیومد.

زنگ سوم زبان فارسی داشتیم.درس رو جلسه قبل نصفه داده بود،میخواست امروز کامل کنه و امتحان بگیره که آخرم گرفت دبیر.......!

خو این چه کاری بود کرد؟تازه یه ربع مونده به زنگ هم امتحان گرفت بیشعور!!!!!!!

همین بود اتفاقات امروز.خدانگهدار

samira
چهار شنبه 12 مهر 1391

پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟

با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو...

گفتم به خاطر هیچ کس

پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟

با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو...

گفتم بخاطر هیچ چیز

پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟

در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود

گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست

hadiseh
سه شنبه 11 مهر 1391

سلام.حالتون خوبه؟

دیروز که تو مدرسه به من خیلی خوش گذشت.

زنگ اول آرایه های ادبی داشتیم.دبیر این درس گفت چند دقیقه درس وقت میدم،بعد میپرسم.بچه ها شروع کردن به خوندن.بعد از 5مین دبیر گفت میخوام بپرسم.درس اول ما شامل قافیه،مصراع،قالب و این چیزای خیلی ساده بود.2صفحه هم بیشتر نبود!حالا وقتی میپرسید بچه ها قافیه و ردیف رو هنوز بلد نبودند.واقعا خوبه اینا اومدن رشته ادبیات!!!!!!!!!!!!!!!دبیر بیچاره داشت منفجر میشد از عصبانیت!!!واقعا حیلی بد هست.این دانش آموزان واقعا موفق میشن!!!!!!!!!!

زنگ دوم منطق داشتیم.یه دبیر برا این درسه هست که به قول دوستم سپیده فقط دور نماش خوبه.یه صدااااااااااااااایی داره،اگر چشامون رو ببندیم انگار یه دختر بچه داره حرف میزنه.

دیروز همین دوستم سپیده میگفت امیدوارم فقط نخواد از من بپرسه.وگرنه خندم میگیره.

از سپیده نپرسید،از بقل دستیش که بازم دوست من هست پرسید.وقتی میپرسید این دوستم از چشاش داشت خنده میبارید.فقط خیلی جلوی خودش رو گرفت.با این همه وسط درس پرسیدن یه جاهاییش رو میخندید.

اگر دبیر یه ذره دیگه میپرسید،قطعا میزد زیر خنده.راستی اینو یادم رفت بگم.دبیرمون که جلسه اول اومد سر کلاس،کلی خودش رو بالا داد.

میگفت من بهترین دبیر ناحیه معرفی شدم.شما باید از این موقیتی که براتون پیش اومده استفاده ببرید و کلی چرت و پرت دیگه.یکی از بچه ها آروم گفت این دبیره اعتماد به سقف هست.گفتم بابا سقف رو رد کرده،رسیده به آسمون هفتم.

چیزهای دیگه هم نبود.

به امید دیدار دوستان گلم.

samira
یک شنبه 9 مهر 1391

سلام بر دوستان گلم.

حال شما؟خوب هستید؟

من که خوبم.

دیشب نتونستم بیام نت و آپ کنم.به جاش امروز صبح اومدم.

دیروز ما زنگ اول روانشناسی داشتیم.یه بخشی از درس مربوط به رشد انسانهاست.یه نظریه به نام « نظریه ی شناختی ژان پیاژه» هست.

این آقای پیاژه اومده درباره تفکرات کودکان تحقیق کرده.ایشون در تحقیقش یه سری سوالات از بچه ها میپرسه و جوابهای مشابه میشنوه.این سوالا درباره مفاهیمی مثل حجم،زمان،مقدار و ..... هست.

دبیر ما میگفت آقای پیاژه این تحقیق رو برای کودکان 6-7 سال انجام داده و بعد از این سن پاسخ های درست از بچه ها دریافت میکرده.

حالا پدر روانشناسی ایران که آقای دکتر علی محمد کاردان هست،این تحقیق رو برای بچه های 8-9 سال انجام میداده که حتی بودن بچه هایی که بازم تو سن10 سالگی جواب اشتباه میدادند.

پاسخ به این سوالات نیاز به محیط و خانواده و جامعه داره.

فرض کنید ایران 2سال از سوئیس عقب تره!!!!!!!!!!

خب برا چی باید ایران عقب باشه؟به خاطر یه سری مسائل فرهنگی و اجتماعی،یه بچه ی 9 ساله ی ایرانی نمیتونه به این سوالات پاسخ صحیح بده.

جالب تر اینجاست که دیروز دبیرمون مثل همون سوال ها رو از بچه ها پرسید،نزدیک به 10نفر از 30 نفر کلاس جواب اشتباه دادن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

واقعا خجالت آوره!!!!!

حالا خودتون مقایسه کنید!!!!!!!!!!!!!!

فرض کنید یه دختر 17ساله از نظر اطلاعات عمومی با یه بچه ی8-9 ساله یکی هست!!!!!!!!!!!!!

آخه باید آدم چی بگه به اینا؟؟!!؟!!!!!!

سرتون هم درد آوردم.ولی از دیروز تا حالا اعصابم بابت این قضیه خط خطی هست.

فعلا تا بعد عزیزان.

بدروووووووووووووووووووود.

samira
جمعه 7 مهر 1391



کنار آشنایی تو،آشیانه کردم


 

 

فضای آشیانه راپرازترانه کردم

 

 

کسی سئوال می کند به خاطر چه زنده ای

 

 

ومن برای زندگی تورابهانه میکنم

hadiseh
جمعه 7 مهر 1391

بدین وسیله اینجانب اعلام می کنم

به دلیل یه اشتباه گوشولو یکی از نظرات که متعلق به یه رضا نامیه پاک شده،

لذا از اون جناب خواهشمندیم دوباره ادرس وبشو برامون بذاره

دستش مرسی...

hadiseh
پنج شنبه 6 مهر 1391

سلام دوستان عزیز.

حالتون چطوره؟

من سمیرا هستم و این وبلاگ رو با دخترداییم حدیثه درست کردیم.

من و حدیثه هردو سوم دبیرستان هستیم،با این تفاوت که من سوم ادبیات هستم و حدیث سوم ریاضی.

قرار هست که تو این وبلاگ از خاطرات مدرسمون بگیم.

امیدوارم خوشتون بیاد.

samira
سه شنبه 4 مهر 1391

سلام

خوش اومدی سمیرا خانوم

مبارک باشه

ایشاا... سرورش همیشه برامون بچرخه...


hadiseh